دل نوشته ها







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





نامه ای به خدا!!!؟؟؟

سلام

بازم خسته و دل زده از همه اومدم سراغت ...

اما این بار نه می خوام از دلم بگم و نه از خودم...

نمی خوام بگم که چقدر غصه دارم...

نمی خوام درباره  هیچ کدوم از اینا حرف بزنم....

می خوام از خودت بگم...

می خوام بگم که چقدر مهربونی....

همیشه هستی.....

اما من هیچ وقت بنده ی خوبی نبودم....

همیشه کمکم کردی....

ولی همیشه به خودم مغرور بودم که خودم این راهو پیدا کردم...

تو مسیر زندگی تو راهمو روشن می کردی....

تو فانوس شبام بودی....

تو دستمو گرفتی،تو کمکم کردی تا دوباره بایستم...

ولی حیف...

حیف....

حیف....

حیف که بنده ی خوبی نبودم...

حیف که عزیز ترین و با ارزش ترین چیز زندگیم رو نادیده گرفتم...

تو بودی....

مثل همیشه مهربون....

اما من چشمامو بسته بودم...

گاهی فکر می کنم لیاقت خوبی هاتو ندارم...

اما تو ارحم الراحمینی...

وقتی به این جمله فکر می کنم،بدنم می لرزه...

وقتی فکر می کنم تو چقدر مهربون

ولی من..

نمی تونم بگم چه حالی پیدا می کنم...

فقط می تونم ازت بخوام که کمکم کنی..

خدایا جز تو کسی برام نمونده...

کمکم کن....

 

می دانم هیچ صندوقچه ای نیست تا بتوانم رازهایم را توی آن بگذارم

و درش را قفل کنم...چون تو همه ی قفل ها را باز می کنی ...

می دانم هیچ جایی نیست که بتوانم دفتر خاطراتم

را آنجا پنهان کنم، چون تو تک تک کلمه های دفتر خاطراتم را می دانی ..

حتی اگر تمام پنجره ها را ببندم ، حتی اگر تمام پرده ها را بکشم ،

تو باز هم مرا می بینی و می دانی نشسته ام و یا خوابیده ،

می دانی کدام فکر روی کدام سلول ذهن من راه می رود...

تو هر شب خوابهای مرا تماشا می کنی ..

آرزو هایم را می شمری و خیال هایم را اندازه می گیری...

تو می دانی امروز چند بار اشتباه کرده ام و چند بار شیطان

از نزدیکی های قلبم گذشته است...

تو می دانی فردا چه شکلی است و می دانی فردا

چند نفر پا به این دنیا خواهند گذاشت ...

تو می دانی من چند شنبه خواهم مرد و می دانی

آن روز هوا ابری است یا آفتابی ؟

تو سرنوشت تمام برگ ها را می دانی و مسیر حرکت تمام باد ها را ..

و خبر داری که هرکدام از قاصدک ها چه خبری را با خود

به کجا خواهند برد ؟ تو می دانی کدام دانه ی برنج را کدام مورچه

کی از زمین خواهد برداشت...

و می دانی تک تک دانه های انار در کدام لحظه ی پاییز خواهند رسید ...

تو می دانی هر کدام از قطره های باران بالاخره پای کدام ریشه

خواهند رفت و می دانی کدام سیب را من خواهم خورد و کدام دانه گندم

سهم سفره ی هفت سین ماست....

تو حساب اشک های مرا داری و می دانی تا حالا چند تا ستاره

از چشمم چکیده است..

تو می دانی در نوک هر پرنده چند تا آواز است و در قلب من چند تا آرزو ...

تو میدانی و خیلی خیلی مهربانی

دوستت دارم ...

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 8:50 قبل از ظهر | |